به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ نشر نیماژ دومین چاپ از رمان «فرانکشتاین در بغداد» اثر احمد سعداوی نویسنده عراقی را با ترجمه امل نبهانی روانه بازار کتاب کرد.
سعداوی نویسنده، شاعر و فیلمنامه نویس عراقی است که در فاصله سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷ به عنوان گزارشگر مشغول به کار بوده و در حال حاضر نیز به تولید برنامههای مستند وتلویزیونی مشغول است.
وی تاکنون سه رمان با عنوان سرزمین زیبا، او خواب میبیند یا بازی میکند یا میمیرد و فرانکشتاین در بغداد را منتشر کرده است که سومین آن اولین اثر این نویسنده است که به زبان فارسی ترجمه و منتشر میشود.
در این رمان مخاطب با شخصیتهایی مواجه میشود که سعداوی در مقام یک روزنامهنگار عراقی در سالهای پس از اشغال عراق آنها را از نزدیک دیده و زندگی و رنجهای آنها را لمس کرده است.
یک خبرنگار جوان که دردها و زخمهایی را با خود به دوش میکشد، دستفروش شلخته و دروغگویی که تمام زندگیاو در فریب و مستی و خرید و فروش اجناس به در نخور خلاصه شده است، زنان غمگینی که تنها به باورها وخرافات خود چسبیدهاند، سرتیپ تحقیرشده در دوران رژیم بعث و سرانجام قهرمان اصلی رمان با نام فرانکشتاین بغدادی که هم قاتل است و هم مقتول شخصیتهای اصلی این داستان را شکل میدهند.
در پایان این رمان همچنین مصاحبهای که مترجم با مولف کتاب داشته است نیز ضمیمه شده است.
در فصل ابتدایی این رمان میخوانیم: دو دقیقه بعد از اینکه ایلیشوا امدانیال سوار ون شد انفجار رخ داد. جمعیت داخل ون با نگاههای ترسان، از ورای ازدحام، به پشت سر نگاه کردند و در پارکینگ خودروهای نزدیک میدان الطیران، در مرکز بغداد، ابر غلیظی از دود را دیدند که به آسمان میرود، جوانانی که به سمت محل انفجار میدوند و خودروهایی که به جدول وسط خیابان یا به همدیگر برخورد کردهاند و رانندگانشان سرگردان و وحشتزدهاند. صدای در هم پیچیده آدمها، جیغ و سر و صدای نامفهوم و دزدگیر خودروها از همهجا به گوش میرسید.
همسایگان ایلیشوای پیر، در کوچه شماره هفت، خواهند گفت که او برای خواندن دعا در کلیسای مارعودیشو نزدیک دانشکده فنی، مثل هر یکشنبه صبح، از محله البتاوییین خارج شد و به همین علت انفجار رخ داد. چرا که طبق اعتقاد عده زیادی از اهالی محل، به خاطر وجود متبرک اوست که اتفاقات ناگوار در محل نمیافتد. بنابراین منطقی به نظر میرسید که با خروجش از محله، اتفاقات امروز صبح رخ بدهد.
ایلیشوا آنچنان غرق افکارش در ون نشته بود که گویی ناشنوا شده یا اصلا وجود خارجی ندارد و صدای انفجار مهیبی را که در فاصله دویست متری پشت سرش رخ داده بود نمیشنود. با آن بدن ضعیفش در صندلی کنار پنجره مچاله شده بود. نگاه میکرد بیآنکه ببیند و در حالی که تاریکی روزها بر سینهاش فشار میآورد، به مزه تلخ زبانش میاندیشید... .
این رمان در ۳۶۰ صفحه با قیمت ۲۲ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما